لاک پشت، حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه
لاک پشت، حیوانی خزنده، تخم گذار و علف خوار که بدنش در یک پوشش استخوانی قرار دارد و فقط سر، دست ها، پاها و دمش از آن بیرون است و هرگاه احساس خطر کند دست و پای خود را به داخل آن می کشد و پنهان می شود، سنگ پشت، خشک پشت، کاسه پشت، کشف، کشتوک، کشو، باخه
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)
آنکه کمان سخت را بکشد. (آنندراج) : تنی چندبگزید عیاروش کماندار و سختی کش سخت کش. نظامی. ، ستور که رام نباشد. که منقاد نباشد. سرکش: ابلیس در جزیره تو برنشست بر بی فسار سخت کش توسنش. ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 228)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد. - هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد. - هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
جانوری است از دستۀ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث). کشف. (فرهنگ رشیدی). جانوری است معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند. (برهان). خشک پشت. سلحفاه. ابوالمتجمل. باخه. ظهره. حنفاء. حمسه. انقدان. (یادداشت مؤلف) : چو گل کی دهد بار خار درشت گهر چون صدف کی دهد سنگ پشت. اسدی. در آبگیری دو بط و سنگ پشتی ساکن بودند. (کلیله و دمنه) ، نوعی از ماهی درم دار. (برهان)
جانوری است از دستۀ خزندگان که آنرا کشف و باخه نیز گویند و به هندی کچهوا نامند. (غیاث). کشف. (فرهنگ رشیدی). جانوری است معروف که او را لاک پشت و کاسه پشت نیز گویند. (برهان). خشک پشت. سلحفاه. ابوالمتجمل. باخه. ظُهره. حَنفاء. حمسه. انقدان. (یادداشت مؤلف) : چو گل کی دهد بار خار درشت گهر چون صدف کی دهد سنگ پشت. اسدی. در آبگیری دو بط و سنگ پشتی ساکن بودند. (کلیله و دمنه) ، نوعی از ماهی درم دار. (برهان)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. سکندر که می نازد از بخت تر شداز سخت پایان چنین سخت تر. امیرخسرو (از آنندراج)
کنایه از توانا و ثابت قدم. (آنندراج). ستور که قوائم آن سخت بود: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. سکندر که می نازد از بخت تر شداز سخت پایان چنین سخت تر. امیرخسرو (از آنندراج)
بسته شدن: و عادت چنان بود که چون مردم برون آمدندی، در کنیسه سخت گشتی تا سالی دیگر همان وقت گشاده شدی کس ندیدی چون مردمان بیرون رفتند در کنیسه سخت گشت. (مجمل التواریخ)
بسته شدن: و عادت چنان بود که چون مردم برون آمدندی، در کنیسه سخت گشتی تا سالی دیگر همان وقت گشاده شدی کس ندیدی چون مردمان بیرون رفتند در کنیسه سخت گشت. (مجمل التواریخ)